داشتم آرشیو مهر و آبان رو میخوندم و دیدم من چقدر کم نوشتم از افسردگیام. کاش بیشتر مینوشتم.حافظه ام ضعیفه و به خاطر شوک زدن خیلی چیزها رو فراموش کردهام.کاش مینوشتم و مینوشتم.هر روز و هر ساعت.تجربه مهر و آبان ماه از افسردگی چنان عمیق و یکتا بود که حتی خودم رو شگفت زده میکنم. باورم نمیشه یک ماه خوابیدم. روزهایی بود که حتی بلند نمیشدم.گیر کرده بودم بین دقایقی که نمیگذشت و روزهایی که مثل باد میگذشت. انگار تو یک حوضچه سیمان جلو میرفتم. گاهی حالم بهتر بود اما تنها یک استراحت کوچک بود برای نفس گرفتن افسردگی. اگر نویسنده بودم یک کتاب مثل دلایلی برای زنده بودن مت هیگ میتونستم از این تجربه بنویسم.خوب اما نیستم.کتاب ریاضی دهم تجربی رو گرفتم و از مبحث مجموعه ها شروع به خوندن ریاضیات کردم. مطالعه آزاد من ریاضی خواهد بود تا زمانی که به این نتیجه برسم که بیهوده است.فعلا که دوست دارم مداد دستم بگیرم و مسئله حل کنم. بخوانید, ...ادامه مطلب