خواب

متن مرتبط با «قزاقستان» در سایت خواب نوشته شده است

تماسی از قزاقستان

  • چهارشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۱ ساعت 12:46 توسط سرد |  انگار این جوره که به هر چیز فکر کنی، اون رو فراخوانده ای. به سال ۹۵ و حوادث و حماقت هام تو اون برحه فکر می کردم. رفتم بیرون حالم بهتر بشه وقتی برگشتم اکرم گفت سمیرا یه آقایی به شماره من زنگ زده بود. آخه سیم کارت قبلی ام رو که سال ۹۶ عوض کردم دادم دست خواهرم. گفت این تماس از یه آقایی به اسم شفیعی بوده. گفتم این کیه دیگه. گفت اون آقا گفته که سرباز من بوده. گفت خیلی احساساتی حرف میزد و می‌گفت تو بهش خیلی لطف داشتی و شماره تو رو خواسته اما من گفتم خودم میگم بهش زنگ می زنی اگر لازم بود. اون از قزاقستان تماس گرفته بود.سجاد شفیعی رو تازه یادم اومد. این پسر شش ماهی سرباز من بود. یه پسر ترک زنجانی. مهندس برق بود. لاغر، قد بلند، محجوب و کم رو. اولین بار که دیدمش نگفت قراره سرباز من باشه. خجالتی بود.سلام کرد.من هم حالم خوب نبود.سرد جوابش رو دادم. با هم ارتباطی نداشتیم. من دل و دماغ آشنایی با آدم جدیدی نداشتم.اما بداخلاق هم نبودم. برام تعریف می کرد که چقدر دوست داره تو دانشگاه ام آی تی ماساچوست بره. برام تعریف می کرد که سر مرغ و خروس که می بره بد جون می دن زیر دستش. می گفت مادرش بهش میگه که چون از این کار بدش میاد این جوری میشه. بعدا فوق تو امیرکبیر قبول شد. من ازش هیچ خبری نداشتم بعد از اون.چه جوری بعد از شش سال تو قزاقستان یاد من افتاده. بهش زنگ زدم اما شماره اش خاموشه.چنان این حرکتش من رو به تعجب انداخته که هر شب مغزم خواب اون رو برام بارگذاری می‌کنه! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها