پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 10:1 توسط یخ | +برای هر کسی چیزی تو بیداری هست که به خاطرش از خواب بیدار میشه وگرنه چرا باید چشم باز کرد و این همه کثافت رو تحمل کرد؟ اون ثانیه های اول که خاطرات، وظایف و to do list نچسب بارگذاری میشن و خم به ابروهام میارن که آخ دوباره زندگی روی کره زمین شروع شد چی باعث میشه مغزم باز فرمان به ادامه بده؟ مخصوصا که با دل درد پریود از خواب بیدار بشی. روزی پر از درد و بی حوصلگی در انتظارمه. کدوم انگیزه باعث ادامه ی حیاته؟ آیا عادته که باعث ادامه است؟ این اصلا منطقی نیست. این فاصله ی بین نخواستن زندگی و نخواستن مرگ از چه جنسیه؟ ترس؟ امید؟ روزهای پیش رو آیا قراره بهتر باشند؟ اصلا چنین امیدی نیست. روزهای بعد از مرگ آیا ترسناک تر از امروزند؟ نمیدونم اگر تو جزیره ی ایده آلم که توی اون اصلا با مفهوم خدا و اون دنیا و عذاب و این چیزها آشنا نمیشدم به دنیا میاومدم، جنس این فاصله از چی بود. اگر ترسی از امکان زندگی بعد از مرگ نبود آیا به زندگی نکبت بار تو این دنیای الاکلنگی ادامه میدادم یا ازش پیاده میشدم؟+سریال کارآگاه حقیقی فصل سوم رو دیدم. امروز به خودم تعطیلی دادم. جلو تی وی دراز کشیدم و الان که تموم شده حالم اصلا خوب نیست. اون وین هیز که کلا نسخه سیاه پوست شوهر اولم بود، قیافه ی کریه المنظر و زشتش، اون لب گذاشتنش روی هم، اون چشم های ریزش. هر بار ظاهر شد فقط و فقط من رو به یاد اون انداخت. سریال کشدار مزخرف. من رو یاد روزی انداخت که به عشق کارآگاه شدن رفتم دانشگاه. کلا مزخرف بود.+من نباید هیچ وقت با هیچ مردی وارد رابطه ای طولانی و احساسی میشدم. هیچ مردی نباید با , ...ادامه مطلب