هنوز زنده ام

ساخت وبلاگ

روز شنبه بیست و هشتم دی یه عمل داشتم. لازم هم نبود ها. اما گفتم انجامش بدم. 

من دردهای زیادی کشیدم. از میگرن های کور کننده تا دو تا زایمان طبیعی. 

شنبه چیری که کشیدم درد نبود. بلا بود. 

نمیدونم چرا پرستارها باور نمیکردن درد دارم. میگفتن مسکن زدیم بهت. اما چرا اثر نداشت. ساعت دو بود که از درد شدید, نمیدونم چرا کل بدنم قفل کرد. دست ها, پاها, گردنم. بعد دیدم دیگه انگشت های پام تا زانوم رو حس نمیکنم. به معصوم گفتم مواظب بچه ها باشید. معصوم گفت دیدم داری میخندی و به سقف نگاه میکنی. اون قدر جیغ زده بود که بالاخره یه دکتر اومد بالا سرم و فهمیده من دچار افت شدید کلسیم شدم! حالا این درد چه ربطی به افت کلسیم داشت نفهمیدم. مورفین زد بهم. من اینجا ها رو یادم نمیاد. اما صبح که بلند شدم, دیدم زنده ام هنوز

اون لحظه ها از مرگ نترسیدم. فقط نگران شما دو تا بودم که چی میشید؟ پدرهاتون میبردن شما رو. هم دیگه رو شاید هیچ وقت نمیشناختید دیگه. و بدتر این که پدرهاتون صلاحیت تربیت بچه هم ندارن!  تازه از اکرم هم جدا میشدید. 

خدایا مرگ من رو تا به سرانجام رسوندن بچه ها, به تعویق بنداز

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 116 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 9:22