ششم فروردین سال 99- عشق

ساخت وبلاگ

پسرهای گلم.

بیست سال پیش وقتی هفده سالم بود، ششم فروردین سال 79 پسری رو ملاقات کردم که اولین موجود مذکری بود که قلبم رو به تپش واداشت. نگاه هاش از پشت اون مژه های مشکی و چشم های سیاهش. من رو وارد فازی از زندگی کرد که تا حالا تجربه نکرده بودم. 

من خرخون منزوی زشت و سیاه که فقط روزنامه کیهان عشقش بود حالا عاشق یه پسر بسیجی شده بود. اما بذارید کلمه عشق رو براش به کار نبرم. تنها فوران هورمون های زنانه بود. چیزی مشترک بین تمام حیوان ها تو سن بلوغ. 

الان بعد از بیست سال می دونم عشق نبود. فقط یه هوس بود. آدم تا از یه محیط بیرون نیاد و بهش از بالای اون گرد و غبار و هیاهو نگاه نکنه نمی فهمه چی باید لیبل بزنه. عین امواج الیوت تو حرکت موجی سهم ها که وقتی تموم می شن تازه میفهمی این یه موج اصلاحی بوده نه یه موج انگیزشی.

اما اون تجربه زندگی من رو دگرگون کرد. درس رو رها کردم و تصمیم گرفتم ازدواج کنم اما وقتی فهمیدم اون دوست داره زنش بره دانشگاه پس کنکور شرکت کردم و نتیجه اش شد رفتن به دانشگاه نظام و این دومینو زندگی من از اونجا شروع به حرکت کرد.

اگر اصراری به رفتن به دانشگاه نداشت و ازدواج می کردیم نمی دونم زندگیم چه شکلی بود؟ 

یعنی الان بچه هایی داشتم که شونزده و هفده ساله بودن؟

یعنی هنوز طرفدار نظریه ولایت فقیه بودم؟

چه شکلی بود واقعا؟

من بعد ها فهمیدم احساس من به اون عشق نبود. من بعدها عشق رو تجربه کردم و دوست داشتن رو هم.

هوس رو هم.

متاسفم که مادرتون یه زن پاکدامن نبوده. من گاهی ماجراجویی هایی داشتم که نتیجه اش این دو ازدواج و شماها هستید . بعضی هاشون هم بدون نتیجه بودند. 

امیدوارم احساس شرم نکنید از این که مادری دارید که یه انسان هست با یه عالمه گناه.

 

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 108 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 18:08