23 اسفند 99. مرحله گذار

ساخت وبلاگ

امید, یه زمانی تو زندگی میرسه که کاملا متوجه میشی نقطه عطفی توی زندگیت اتفاق افتاده. 

این روزها, من دارم وارد میانسالی میشم. تغییراتش رو توی وجودم حس میکنم. کم بودن هیجانات و بیشتر شدن صبر 

دیگه دنبال عشق نمیگردم بلکه بیشتر دنبال مباحث اقتصادی و خدا هستم. 

میدونم به هم ربطی ندارن. اما به پول بیشتر از طریق کاری که بهش علاقه دارم نیازمندم. 

تصمیم به بازنشستگی گرفتم. علاقه ای به این پلیس بودن ندارم. 

انرژی ام تحلیل رفته و زودتر خسته میشم. کم عمق تر شاد میشم, کم عمق تر عصبانی

دیگه افراد اطرافم برام زیاد اهمیتی ندارن. این که گاهی چقدر آزاردهنده ان, برام کمتر آزاردهنده است. 

دلم میخواد وقت بیشتری با تو و برادرت که داره بزرگ میشه بگذرونم. چون میدونم روزهای خوش با بچه ها بودن تو همین سن و سال شماهاست. 

مامان جان, من عاشقت هستم. به صورتت نگاه میکنم و دنبال نصف اون رشته کروموزومی میگردم که از منه و تو تک تک سلول هات هست. 

تو ادامه و امتداد ژنتیک من روی این کره خاکی هستی. 

همون جور که این کدها, از هزاران هزار سال پیش, پشت در پشت به ودیعه گذاشته شد تا به من رسید. 

مامان, این فرصت زندگی رو توی این میانسالی دارم درک میکنم. 

این که چقدر همه چیز پیچیده است و ته این همه, فقط هیچه. هیچ

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 92 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 14:46