پونزدهم مهر نود و نه. شجریان مرد انگار

ساخت وبلاگ

من اصلا تصنیف ها و ترانه های شجریان رو گوش نمیدم. اما کسی رو میشناسم که سال ها پیش من رو خیلی اذیت کرد. اون عاشق شجریان بود. دیروز که فهمیدم شجریان داره میمیره, اون آدم به خاطرم اومد. از فکر این که چقدر ناراحته, خوشحال شدم! 

خیلی دنیام کوچیکه. میدونم. 

حس خاصی دارم. حس بازنده بودن. این که هیچ چیزی ندارم. هیچ موفقیتی. من تو هیچ چیز عالی نیستم. همه چیزم فقط نمره قبولی میگیره. من حتی مادر عالی نیستم. اکرم امید رو برای خودش برداشته, و محمد امیر رو. حس میکنم حتی بچه هم ندارم! اون ها غذاشون رو میدن, پوشکش رو عوض میکن, میخوابونن, بازی میکنن. 

من یا سر کارم, یا خوابم, یا باید کارهای خونه و خرید ها رو بکنم. 

گاهی با امید میرم بیرون, بستنی میخوره و من باهاش حرف میزنم. 

داره بزرگ میشه و به مدد اکرم, یه پسر لوس شده. 

دوست دارم تو یه کار عالی باشم. زبانم متوسطه, بورسم ضعیفه, مادری کردنم ضعیفه . 

نیاز به عالی بودن, داغونم کرده. 

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 14:46