پدر من در زندگی من هیچ نقشی نداشت. هییییچچچی .البته نصف کروموزوهاکروموزوم های من از اونه .اما انگار حتی تو ظاهر و اخلاق من هم اون ژن مغلوب بوده. صبح که میرفتم مدرسه رفته بود سرکار ,شب که خوابیده بودم می اومد . حرفی با هم نداشتیم .کاری با هم نداشتیم. نمیفهمم این هایی که عاشق پدرشون هستن یعنی چی. وقتی میرفت داهات ,من تا وقتی برنمیگشت و کلی شیره و جگر از داهات نمی آورد, متوجه غیبت چند روزه اش نمیشدم.
وقتی بهم میگن پسرت بچه طلاقه و کمبود پدر رو حس میکنه ,نمیفهمم از چی حرف میزنن.
شاید برای همین علاقه وافری به حذف محمد از زندگیم و بزرگ کردن دو پسرم با هم بدون وجود پدر دارم
خواب...
برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 108