خواب : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

سه شنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 6:43 توسط سمیرا

این ایده نوشتن وبلاگ چقدر برای من فراموش کار عالی بوده. مطالب چهار سال قبل رو می خوندم و می‌شه گفت تمام اون روزها و حرف رو فراموش کرده بودم. باورم نمیشه اون من بوده ام اصلا! خودم نمی نوشتم می‌زدم زیرش.

امشب در حالی خوابیدم که امیر یک طرفم بود و امید سمت دیگه ام و کس دیگه ای نبود. فکر می کنم این اولین باره چنین اتفاقی افتاده. برای من، یک زن چهل ساله، کاملا نشون می‌ده که چقدر وابسته بار اومدم. امیر به من رفته. ترسو ‌‌‌و وابسته. وقتی دوتایی تنها هستیم حتی دستشویی یا آشپزخونه هم نمی‌تونم برم. دقیقا مثل یک دم بهم وصله و هرجا می‌رم دنباله و داره من رو می‌بوسه و قربون صدقه ام میره. چشم هاش کپی چشم های منه و من در حیرتم از این کپی ژنتیکی. وقتی بهم نگاه می‌کنه انگار خودمم که چهارسالم شده و داره نگاهم می‌کنه. برعکس امید که تو بچگی اش همش سرکار بودم و عادت به بودن من نداشت و آخر هفته ها هم که خونه بودم پیش باباش بود، به لطف بازنشستگی امیر از صبح که چشم باز می‌کنه من رو می‌بینه تا شب که محکم تو بغلم می‌خوابه. امید و امیر هر دو پسرهای من هستند، اما با دو سیستم متفاوت در حال بزرگ شدنند. امید مستقل و بدون وابستگی و بدون پدر، امیر وابسته و با پدر و مادری بازنشسته که ۷/۲۴ جلو چشمش هستند.

امیدوارم در آینده امید بتونه برادر بزرگتر مسئولی برای این فندق سیاه باشه.

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 21:47