دنیای الاکلنگی

ساخت وبلاگ

دوشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 16:41 توسط سمیرا | 

از امروز اکرم رفته بیمارستان برای تزریق و تا حداقل دو روز نمیاد. من هستم و دو تا پسرها. اکرم نگران بود که من تنهایی می تونم از پسشون بربیام! گفتم بهش من مادر دوتایی اون ها هستم و چیزی نیست که نتونم.

در واقع لذت بخش هم هست. دراز کشیدیم کنار هم در حالی که هر کدوم یک طرفم بودند. بهشون غذا دادم، امید رو وادار کردم تا مشق هاش رو بنویسه و جالبه که نوشت بدون دردسر. من مادر خوبی می شدم اگر فرصتش رو به خودم می دادم و محمد این قدر ناپدری بدی نبود.

حتی الان هم از راه دور میره روی اعصابم. زنگ می‌زنه و توقعات نابه‌جا و خودخواهانه‌ای داره. ای کاش ناپدری خوبی بود تا امید هم با ما بود ولی خوب کی همه چیز کامل بوده تو این دنیا. به محمد می‌گفتم این دنیا کامل نیست. وقتی می‌خوری چاق میشی، وقتی عاشق اینی که به پهلو بخوابی خط های صورتت عمیق می‌شه و همین جوریه دیگه!

دنیا مثل الاکلنگه.حیف.

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 21:47