عقلانیت و اندام

ساخت وبلاگ

صبح زود بلند شدم و رفتم اداره پست تا گواهینامه رانندگی‌ام رو بگیرم. شد بیست سال تمام. دو تا کتاب خریدم که مجتبی شکوری تو پادکست های رادیوراه و برنامه کتاب باز معرفی کرده بود و بعد از مدت ها مطالعه‌ای غیر از اقتصاد و رفتار بازار داشتم. بهم چسبید.

مجتبی شکوری قشنگ حرف می‌زنه. راست میگه. وقتی میگه مدرنیسم باعث شده تا جامعه دستاورد سالار بشه و آدم ها تنها با دستاوردهاشون هستند که ارزشمند به حساب میان. از اهمیت بطالت میگه که چقدر مهمه و ما همه فقط برنامه می‌ریزیم تا حداکثر استفاده از زمان رو انجام بدیم. از این که چقدر با ترین ها داریم خودمون رو مقایسه می‌کنیم‌. این که قبلا اگر کسی فقیر بود خوب فقط فقیر بود اما الان شرمنده هم هست چون بی‌عرضه به حساب میاد. چون الان باور اینه که اگر فقیر به دنیا اومدی تقصیر تو نیست اما اگر فقیر بمیری تقصیر خودته. این که چقدر استیو جابز، زاکربرگ، اوپرا و ... کرده اند علم یزید و مدام می‌کنند تو چشم ما.

باید باور کنیم که در موفقیت شانس فاکتور بسیار مهمیه و ما خیلی هامون حتی فرصت بازی نداشتیم چه برسه به این که خوش شانس باشیم.

تا قبل از نت و تی‌وی دایره رقابت در حوزه زیبایی تنها شامل اقوام و هم محلی ها بود اما حالا، به لطف شبکه های مزخرف اجتماعی، رقابت بین میلیاردها آدم شده. جیزل بونشن یا آدریانا لاما رو می‌بینم و به خودم تو آینه نگاه می‌کنم در حالی که اون ها اول ژنتیک خاص خودشون رو دارند و دوما خوش اندام بودن شغل اونهاست!

اگر حواست به خودت نباشه، تو این جریان غرق میشی. گاهی فکر می‌کنم سعادتمند کسیه که بتونه از این پیست اسب دوانی بکشه بیرون و در حالی که پفکش رو می‌خوره مشغول تماشا بشه. یکی برای موقعیت شغلی بهتر، یکی برای این که در نظر دیگران زیباتر و جوان تر به نظر بیاد، یکی برای مدرک تحصیلی و رشته تحصیلی خاص خودش رو له می‌کنه، یکی برای پیدا کردن همسری پولدار یا زیبا در حالی که پنجاه تا هفتاد سال دیگه همه با هم زیر خاک در حال پوسیدن هستیم و من مطمئنم از این دستاوردهایی که به خاطرش خودمون رو کشتیم چیزی برای اون ور با خودمون نخواهیم برد، اگر مثل من به وجود اون ور ایمان داشته باشید اگر نه که کلا هیچی.

پ.ن: فکر می‌کنم اگر پسرهام نبودند، من این روزها رو چه جوری می‌گذروندم؟ آیا هنوز هم به دنبال پول بیشتر بودم؟ یا تو همین زیرزمین از خوردن چای تلخ، گوش دادن به صدای هواپیماها، تماشای فیلم و خوندن کتاب و پیدا کردن یک جفت رضایت می‌دادم و حالش رو می‌بردم!

چقدر حسرت خوردم به حال اون خانم که علی‌رغم چاق بودنش یک پیتزای کامل رو داشت با نوشابه اون هم آخر شب می‌خورد. من هر چقدر هم روضه بخونم نمی‌تونم از فکر داشتن یک اندام زیبا بیرون بیام. اگر صد سال پیش به دنیا می‌اومدم، اصلا چنین چیزی برام مهم نبود. البته که صد سال پیش در اثر ترکیدن آپاندیسم تو هجده سالگی مرده بودم و فرصتی برای اضافه وزن داشتن پیدا نمی‌کردم.

نمی تونم باور کنم این قدر ابلهانه و سطحی نسبت به اندام فکر می‌کنم. من از خیلی از این تله ها فرار کردنم.عشق، پول، موقعیت، زیبایی اما نمی‌دونم چرا یک اندام زیبا هیچ وقت پیش من بی‌ارزش نمیشه. مشکل کجاست آخه؟

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 15:54