از نبرد خسته ام

ساخت وبلاگ

یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 22:56 توسط یخ | 

این منم. فکر می‌کنم آیا همه این ریشه های وحشتناک رو دارند که توی گوشتشون فرو رفته، دور تا دور بدنشون پیچیده و مانع از جلو رفتنشون میشه؟

برای من ، جنس این ریشه ها از ​​​​​​ شوهرم، مذهب، عرف، یکی از خواهرانم و عقده های درون ناخودآگاهمه. اون تبر هم جنسش از خیال، امید، تلاش و یکی از خواهرامه.

مجتبی شکوری میگه رو انگشت های پات وایسا، دستت رو دراز کن، خودت رو تا جایی که می‌تونی کش بیار و اگر دستت رسید که بهتر و اگر نه، تلاشت رو کردی و شرمنده خودت نیستی.

فکر نمی‌کنم جاده حرکت همه به سوی اهدافشون صاف باشه، اما به قول مکس توی انیمیشن مری و مکس، جاده ی من پر از ترک، آشغال و ته سیگاره.

پ.ن:آیا بالاخره این جاده یک تقاطع با خوشحالی خواهد داشت و میشه تهش من و خوشحالی تو چشم هم زل برنیم و یک لیوان چای تلخ با هم بخوریم ؟

پ‌.ن۲: نقاش این عکس، amanda oleander هست که با همین اسم تو اینستاگرام فعاله. ده سالی هست باهاش آشنا شدم. نقاشی های قشنگی از دل یک زندگی زیسته می‌کشه. هر چند همیشه داره می‌خنده و خوشبختیش رو تو چشم همه فرو می‌کنه اما تو نقاشی هاش از غم هم میگه.

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 39 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 0:09