۱) با بعضی ها که وقت میگذرونی، فقط وقتت نیست که تلف میشی، باهاشون آلوده میشی، به انواع رذایل اخلاقی، کثافتش رو کاملا حس میکنی، کلی انرژی از آدم میگیرند و بعد از رفتن اون ها تازه باید مشغول ترمیم خودت بشی. انگار واقعا کثیف شدن رو حس میکنم.
خودخواه نیستم ولی واقعا دم خور شدن با اکثریت برام بسیار سخت و آزاردهنده شده.
۲) برای سمیرا دوستی پیدا کرده ام. سعی میکنم برای سمیرایی که مادر نیست، خواهر نیست، همسر نیست فقط برای خود سمیرا. براش وقت هایی گذاشته ام و اون جوری که میخواد و لذت میبره زمان رو سپری میکنم. هر چند نامطلوب.
۳) مسخره است، این وبلاگ و نوشتن چقدر خالی ام میکنه.
۴) احتیاج به یک شجاعت دارم. تا چیزی رو بگم به کسی و نمیتونم. نمیدونم اصلا درسته بگم یا نه. این که چقدر به یکی حسادت کردم. کسی که من رو نمیشناسه. آیا درسته بهش بگم چقدر بهش حسادت کردم و سرمنشا افسردگی اول مهر من اون بوده؟
۵) تا زنده ام حرکت میکنم و تنها تمرکزم روی قدم بعدی ام خواهد بود و بس. هیچ وقت متوقف نمیشم و همیشه رو به جلو حرکت خواهم کرد.
خواب...برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 133