زهرا

ساخت وبلاگ

زهرا همسایه دیوار به دیوار ما بود. وقتی ازدواج کرد با علی و اومد تهران من دختر کوچکی بودم و زهرا رو یادمه که میگفتن دیوانه است اما اون فقط افسرده بود. بعدا خوب شد اما علی خیلی اذیتش می‌کرد.سر بی‌سواد بودنش زیاد سرکوفت خورد.دوست صمیمی مادرم بود.شش هفت سال پیش یهو سکته کرد تو چهل و چهار سالگی و مرد.

خوابش رو دیدم. خیلی واضح. با کیفیت فول اچ دی. اومده بود با یه چادر سیاه سفید ‌‌و ازم یه سینی خواست. خیلی گشتم و بهترین سینی رو بهش دادم و اون ازم فقط یه سینی پلاستیکی معمولی خواست. بهش دادم و رفت.

خواهرم میگه چرا به مرده چیزی دادی؟ خیلی بده. تو دلم گفتم صدقه میدم چون برای بچه ها باید بمونم اما چقدر دلم میخواست زودتر تموم میشد این زندگی.

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pastnow بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 13:42